عشق به دریا

ساخت وبلاگ
 
عاشقی چیزی برای هدیه نیست

 

طرح دریا و غروب وگریه نیست

عاشقی یک کلبه ی ویرانه نیست

صحبت از شمع و گل وپروانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است

بی تو مردن در سکوت یک شب است

 

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 680 تاريخ : يکشنبه 27 مهر 1393 ساعت: 18:38

هیچ می دانید آخرین زنگ دنیا کی می خورد؟!

 

خدا می داند، ولی ...

 

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد

 

و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

 

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

 

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

 

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد

 

خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت

 

اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

 

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح

 

آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

 

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

 

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

 

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

 

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 686 تاريخ : يکشنبه 27 مهر 1393 ساعت: 18:35

با خودم فکر مي کردم تحقق روياهايم غير ممکن است،
اما خدا گفت :
«هر چيزي ممکن است»
گم شده بودم،گيج بودم،فکر مي کردم هيچ وقت جوابي پيدا نخواهم کرد،
اما خدا گفت :
«من هدايتت خواهم کرد»
خود را باختم،فکر مي کردم نمي توانم،از عهده اش بر نمي ايم ،
اما خدا گفت :
« تو از عهده ي هر کاري بر مي ائي»
غمگين بودم،احساس کردم زير کوهي از نا اميدي گير افتادم ،
اما خدا گفت:
« غمهايت را روي شانه هاي من بريز»
فکر کردم نمي توانم،من انقدر باهوش نيستم،
اما خدا گفت :
« من به تو خرد لازم را مي دهم»
بار گناهانم رنجم مي داد ،براي کارهاي بدي که کرده بودم از خود عصباني بودم،
اما خدا گفت :
«من تو را مي بخشم»
از خودم بدم مي امد ،فکر مي کردم هيچ کس مرا دوست ندارد ،
اما خدا گفت :
«من به تو عشق مي ورزم »
گريه مي کردم،زيرا تنها بودم،
اما خدا گفت :
« من هميشه با تو هستم »
 
عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 731 تاريخ : جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 11:04

 

دلم دریایه آتیشه دارم میسوزم از این تب

تو آغوش یکی دیگه چرا تو فکرتم هر شب

               تو هم شاید شبیه من گرفتاری و بی تابی

                تو آغوش یکی دیگه به یاد من نمی خوابی

نگاهش میکنم انگار همه دنیامو گم کردم

نمی دونه که تو چشماش به دنبال تو می گردم

                                میاد دستامو میگیره بهم میگه چقدر سردی

                                 منم می خندم و میگم عزیزم اشتباه کردی

                خیال دیدن چشمات منو راحت نمیذاره

                دلت یک عمر احساسو به قلب من بدهکاره

تو هم شاید شبیه من یه جايی اشتباه کردی

دلت پیش منه اما نمی تونی که برگردی

                                   پشیمون می شی و انگار شب و روزاتو گم کردی

                                    مث من که شب و روزم داره رد میشه با سردی

یه رازی بین ما بوده که مارو دور کرده از هم

ولی یادت توی قلبم نمیذاره ازت رد شم

                       حالا که قسمت این بوده به یادت اشک میریزم

                       از اینجا تا ته دنیا من از عشق تو لبریزم

حالا که قسمت این بوده باید همخونه شم با غم

که بعد از تو نمیتونم واسه یک لحظه عاشق شم

..............................................................................................................................

                    حواست هست منم اینجام حواست هست داغونم

                          هنوز تو فکر اون هستی حواست پرته میدونم

    هنوز درگیر احساسی که رد کرده ازت عشقت

    من اینجا آرزوم اینه به من خیره بشه چشمت

                          دل بکن از عشقت من بی تو میمیرم

                              دستاشو خالی کن دستاتو میگیرم

               اونی که ویرونه بی تو ، منم یا اون

               از قلب اون رد شو ، قلب منو نشکون

به من گفتی دوسش داری ، خیال میکردی  ارومم

با این حال من دوست دارم ، حواست پرته میدونم

                                        دل بکن از عشقت من بی تو میمیرم

                                          دستاشو خالی کن دستاتو میگیرم

اونی که ویرونه بی تو، منم یا اون

از قلب اون رد شو ، قلب منو نشکون

                                     به من گفتی دوسش داری خیال میکردی آرومم

 

                                   با این حال من دوست دارم ، حواست پرته میدونم

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 708 تاريخ : پنجشنبه 24 مهر 1393 ساعت: 20:55

 

 

عشق پاک است و زلال

   باشکوه است و جلال

عشق آن صوت دل انگیز بلال

    معنی اشک و وصال

عشق معنای امید وزندگی

     رمزوراز بندگی

عشق پرواز دل و بالندگی

    عشق یعنی دوری از هر خستگی

عشق زیباومقدس چون بهار

     عشق یعنی دیدنِ روی زیبای نگار

عشق یعنی رفتن از هر بیکسی بر آن دیار

     عشق معنای وصال و انتظار

عشق آبی رنگ دریای خدا

      عشق بر درد بی درمان دل همچون دوا

عشق مانند شفا

       عشق از هرنوع سیاهی ها جدا

عشق را باور نما

         عشق لبخند دل است و بی ریا

پس بخند وشاد باش

         عشق باران امید است و وصال

عشق آن صوت نفسهای تو بر   ساعت این زندگیست

          عشق پاک است و زلال

باشکوه است و جلال

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 871 تاريخ : جمعه 25 مهر 1393 ساعت: 10:50

 

 
 
 
 
عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 650 تاريخ : پنجشنبه 24 مهر 1393 ساعت: 11:36

 

 

 

من كه نه، ولي قلمم نفرينت ميكند...

 

از وقتي كه رفته اي ديگر ناي نوشتن ندارد...

 

هراز چند گاهي سرخود را به كاغذ ميكوبد و ناله اي ميكند و باز سكوت...

 

همين ديشب كه به يادت بودم التماسم كرد كه باز درآغوشش گيرم و بركاغذ نوازشش كنم

 

وقتي ديد به حرفش گوش نميدهم هردويمان را نفرين كرد و آرام گرفت خوابيد...

 

و من خوشحالم كه هردويمان از نفرين شدگانيم

 

نفرين قلم...

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 1002 تاريخ : يکشنبه 20 مهر 1393 ساعت: 19:47

 

ایـن روزا مـیـگـذره بـا تـمـوم خـوبـی هـا و بـدی هـاش..
مـیـگـذره بـا هـمـه قـشـنـگـیـو زشـتـی هـاش...
شـبـاشـم مـیـگـذره...
بـاهـمـه ی تـنـهـایـیـاش...بـا هـمـه ی دلـتـنـگـیـاش...
یـه روزی صـدای قـهـقـه خـنـدمـون تـا اسـمـون مـیـرسـیـد...
یـه روزم صـدای گـریـمـونـو بـا ریـتـم دوش اب حـمـوم تـنـظـیم میـکـردیـم تـا کـسـی صـداشـو نـشـنـوه...
یـه روز خـوشـحـالـشـون کـردیـم...
یـه روز نـاراحـتـمـون کـردن....
یـه روز حـسـرت داشـتـیـم یـه روز ارزو بـه دلـمـون گـذاشـتـن.....
مـیـدونـم مـثـه مـنـم یـه شـبـایـی داشـتـیـد کـه از دسـه خـدا هـم کـاری بـر نـمـیـومـد...

شـبـایـی کـه بـغـضـتـون از اسـمـونـم مـیـزد بـالــا...

گـذشـت دیـگـه نـگـذشـت؟؟؟؟

گـذشـت امـا چـجـوری...

هـعـی...
یـه روزی دوسـت داشـتـیـم امـا دوسـمـون نـداشـتـن...
یـه روزی دوسـمـون داشـتـن امـا دلـی نبـود کـه دوسـشـون داشـتـه بـاشـیـم...
یـه روزایـی جـوون شـدیـم امـا تـا شـبـش پـیـر شـدیـم...

از دسـه غـصـه هـامـون...
یـه روزایـی یـواشـکـی عـاشـق شـدیـم ...

یـواشـکـی دیـدیـمـش...

یـواشـکـی دلـمـون بـراش ضـعـف رفـت...

امـون از گـریـه هـای یـواشـکـی بـیـادش اونـم از سـر دلتـنـگــی..
یـه شـبـایـی پـر حـرف بـودیـم سـکـوت کـردیـم...
یـه روزایـی وابـسـتـه شـدیـم بـدون ایـنـکـه بـخـوایـم...
یـه روزایـی هـم جـدا شـدیـم بـازم بـدون ایـنـکـه بـخـوایـم...
یـه شـبـایـی اصـن نـگـذشـت امـا مـا ازش گـذشـتـیـم..

چـجـوریـش مـهـم نـیس..
یـه شـبـایـی هـم بـد گـذشـت...

سـخـت گـذشـت ...

بـا درد گـذشــت...
یـه شـبـایـی داد زدیـم امـا جـز دلـمـون هـیـچ کـس صـدامـونـو نـشـنـیـد...
یـه شـبـایـی هـمـه چـی بـود الـا اونـی کـه بـایـد مـیـبـود...
یـه شـبـایـی هـوا عـجـیـب دونـفـره بـود اما هـمـون شـبـا مـا بـودیـمـو تـنـهـایـیمون..
یـه شـبـایـی روی مـاهو سـتـارهـا رو هـم کـم کـردیـم بـا دردامـون...
صـبـح شـد مـاهـو سـتـاره رفـتـن امـا مـا هـنـوز بـیـدار بـودیـم...
یـه روزایـی دلـمـونـو دادیـم یـه شـبـی شـکـسـتـه شـو پـسـمـون دادن...
یـه روزایـی خـاطـره سـاخـتـیـم یـه شـبـایـی رویــا....
یـه شـبـایـی بـیـاد خـاطـره هـامـون خـابـمـون بـرد تـا بـه امـیـد رویـاهـامـون بـیـدار شـیـم...
یـه شـبـایـی خـاطـرهـا بـود امـا نـه امـیـدی بـود نـه رویـایــی...
یـه شـبـایـی بـه یـادش بـالـشـت مـونـو بـغـل کـردیـم بـاهـاش حـرف زدیـم...

بـاهـاش رویـا سـاخـتـیـم..مـثـه دیـوونـه هـا..
یـه شـبـایـی هـم هـمـون بـالـشـت بـود کـه اشـکـامـونـو دیـد و پـاک کـرد و دم نـزد...
یـه روزایـی خـنـدیـدیـم امـا بـغـضـمـون گـرفـت ...
یـه شـبـایـی بـغـض کـردیـم امـا خـنـدیـدیـم...
یـه شـبایـی رو بـا یـه اهـنـگـهـای خـاص سـر کـردیـم...

هـی گـذاشـتـیـمـشـون رو تــکرار تـا صـبح فـقـط اونـو گـوش مـیـکـردیـم...
یـه روزایـی دلـمـونـو خـوش کـردیـم بـه مـعـجـزه...

شـایـد کـسـی دوبـاره بـیـادو هـمـه چـی بـشـه مـثـه روز اول امـا نـشـد کـه نـشـد...
یـه روزایـی حسـودیـمـون شـد بـه یـه کـسـایـی...

بـغـض کـردیـم...
یـه شـبـایـی نـداشـتـه هـامـون بـیـشـتـر از داشـتـه هـامـون بــود...
یـه روزایـی یـه چـیـزایـی دیـدیـم کـه از توو داغـونـمـون کـرد..
یـه شـبـایـی نـفـسـمـون بـرید از ایـن هـمـه بـغـض...
یـه شـبـایـی نـفـس کـم اوردیـم...امــا دووم اوردیــم...
یـه روزایـی فـقـط زنـده بـودیـم ...زنـدگـی نـکـردیـم...
یـه شبـایـی زنـده هـم نـبـودیـم فـقـط بـودیـم...هـمیـن..
یـه روزایـی بـا یـه کـسـی کـل دنـیـا رو حـریـف بـودیـم
یـه روزایـی هـم بـا کـل دنـیـا یـه نـفـر رو هـم حـریـف نـبـودیـم..
خـیـلـی هـا خـواسـتـن مـا رو بـسـازن امـا خـرابـمـون کـردن...
خـیـلـی هـا خـواسـتـن هـمـدردی کـنـن امـا شـدن خـوده درد واسـه مـا...
یـه روزی ...یـه شـبـی.. دلـمـونـو بـد شـکـسـتن...از هـمـه ی ایـن روزا و شـبـا هـم بـگـذرم امـا..

از دلـــــــــــــم نـمـیـگـذرم ...

نمیگذرم...

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 647 تاريخ : يکشنبه 20 مهر 1393 ساعت: 11:36

 

این روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه

درد تمام عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه

گردای روی آیینه فقط غم زندگیه

این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه

مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه

آرزوی شقایقا یه کم کبوتر شدنه

این روزا آسمونمون پر از شکست بالیه

جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه

این روزا کار آدما دلای پاک رو بردنه

بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه

این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه

ساده ترین بهونشون ازهم خبر نداشتنه

این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه

جرم تمومشون فقط لذت آشناییه

این روزا چشمای همه غرق نیاز و شبنمه

رو گونه هرعاشقی چند قطره بارون غمه

این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه

خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 661 تاريخ : شنبه 19 مهر 1393 ساعت: 12:25

 

فقط دریا دلش آبی تر از من بود

و من دریا دلم دریا

فقط این را ندانستم

چرا گشتم چنین تنها ترازتنها

به هر آبی شدم آتش

به هر آتش شدم آبی

به هر آبی شدم ماهی

به هر ماهی شدم دامی

به هر نامحرمی ساقی

به هر ساقی می باقی

و تو این را ندانستی

چرا گشتم چنین عاصی

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 634 تاريخ : شنبه 19 مهر 1393 ساعت: 12:25

 

از کدوم خاطره برگشتی به من

که دوباره از تو رویایی شدم

همه دنیا نمی دیدن منو

من کنار تو تماشایی شدم

از کدوم پنجره می تابی به شهر

که شبونه با تو خلوت می کنم

من خدا رو هر شب این ثانیه ها

به تماشای تو دعوت می کنم

تو هوایی که برای یک نفس

خودم از تو جدا نمی کنم

تو برای من خود غرورمی

من غرورم رها نمی کنم

تا به اعجاز تو تکیه می کنم

شکل آغوش تو می گیره تنم

اون کسی که پیش چشم یک جهان

به رسالت تو تن میده منم

 

هیچگاه ادعای خاص بودن نکردم

اما

خاص بودن عشق تو مرا هم خاص کرد

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 705 تاريخ : شنبه 19 مهر 1393 ساعت: 12:23

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، طعم تلخ تنهایی «دالو منیژه» (در زبان بختیاری به معنای پیرزن) را نمی‌توان وصف کرد زیرا این دنیای بزرگ هیچ جایی را برای وجودش باقی نگذاشته است جز گوشه‌ای خلوت و سرد که نه زمستان می‌شناسد و نه تابستان و نه هیچ فصل دیگری را.

این پیرزن ۶۵ ساله ساکن روستای حاج حسن آقا شهرستان اندیکاست که نزدیک به ۱۰ سال است با استفاده از دست‌هایش راه می‌رود.

این داستان تلخ و غم‌انگیز با اینکه امروزه شرایط فعلی زندگی بسیاری‌ست اما در دوران کهولت و ناتوانی، آن هم به تنهایی غیرقابل تصور است.

پیرزن قصه ما در اوایل جوانی شوهر می‌کند و پس از چندی در حالی که دختر پنج ماهه‌ای در شکم داشته است، شوهرش را از دست می‌دهد و با همه گرفتاری‌ها، تنها فرزندش را بزرگ می‌کند.

با تحمیل شرایط سخت زندگی، پس از چند سال به اجبار با مردی که از او بزرگ‌تر بوده و دو پسر هم از ازدواج اولش داشته پیوند زناشویی می‌بندد اما این بار نیز بخت با او یار نبوده و دو پسر خود را که حاصل این ازدواج بود هر بار در همان بدو تولد از دست می‌دهد و همه سهم او از دو بار ازدواج تنها یک دختر می‌شود.

فرزندان تنی و ناتنی از شیره جان مادر می‌چشند، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و از آنجا که روزگار بی‌وفاست در نهایت هر کدام به سراغ زندگی خود می‌روند و وی را تنها می‌گذارند.

«دالو منیژه» که سختی‌های روزگار انواع و اقسام بیماری‌ها را بر سرش فرود می‌آورد بسیار نحیف و ضعیف می‌شود و سرانجام به دلیل زمین خوردن ساده زمین‌گیر می‌شود و برای همیشه با پاهایش خداحافظی می‌کند.

پیرزن خسته و درمانده و رنجور بار دیگر دست از تلاش برنمی‌دارد و راهی برای حرکت پیدا می‌کند، راهی که سخت اما تنها مسیر زنده ماندن دوباره او را نشانش می‌دهد.

پیرزن این بار با تکیه بر دستانش، گام برمی‌دارد و مشغول گذران زندگی می‌شود اما روزگار حسود همسر دومش را از او می‌گیرد.

از یک سو دوری فرزندان، از سوی دیگر عدم توانایی برای راه رفتن و از دست دادن همسر، دوباره شرایط زندگی را برایش سخت‌تر می‌کند و او را مجبور می‌سازد همه کارهای خود را حتی تا مسافت ۲۰ کیلومتری با کمک دست‌های نحیفش طی کند و انجام دهد.

اتاق «دالو منیژه» که بیشتر شبیه دخمه است همه زندگی‌اش را در یک زیرانداز، قوت لایموت و میهمان همیشگی‌اش گربه‌هایی سیاه و لاغر خلاصه می‌کند. نه لباس گرمی، نه فرش و کفپوشی برای گرم نگه داشتن خود و اتاقش و نه کلامی و صدایی که با آن به گفت‌وگو بنشیند…

او همه زندگی‌اش را از مستمری کمیته امداد و یارانه می‌گذراند و این مقدار حتی جوابگوی نیازهای درمانی او نیست.

بد نسیت مسئولان سری به این مکان بزنند و با از نزدیک جویای حالش شوند شاید دلی به رحم آید و آرزوی این پیرزن را پیش از چشیدن طعم مرگ که بالشتی نرم و یک وعده غذای گرم است برآورده کنند…

به راستی بزرگ‌ترین دردی که پیرزن در دل دارد غم هجرت فرزندانش است یا عدم بی‌توجهی مسئولان؟ «دالو منیژه» امروز بیشتر منتظر چه کسانی‌ست؟ فرزندانی که با خون دل بزرگ کرد و سر و سامان بخشید و یا مسئولانی که با یک تلنگر و اشاره می‌توانند زندگی صدها تن چون این پیرزن تنها را دگرگون کنند؟!

 

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 733 تاريخ : جمعه 18 مهر 1393 ساعت: 20:58

   به پیامک گوشی اش نگاه می کند: 
«می تونی یه کار با 600 هزار تومان حقوق برایم پیدا کنی؟»

     از آن روز دغدغه اش همه این می شود. یافتن شغلی درخور دختری مذهبی ، تنها و غریب. دیگر آرام و قرار ندارد. احساس شرم می کند اگر نتواند برایش کاری کند.
     از همه ی سابقه دوستی و اداری اش مدد می گیرد. غرورش را کنار می گذارد سراغ هر کسی می رود. بسیاری را رد می کند. 
     تا اینکه روزی لبخند می زند. با خود می گوید حالا می توانی برایش پدری کنی. به ذوق دخترک فکر می کند وقتی خبر یافتن شغل مورد علاقه اش با همان شرایط نزد شخصی امین را می شنود.
     ذوق و لبخند رضایت دخترک گویا همه ی خستگی اش را از تن به در می کند.
     در اولین فرصت به دخترک پیامک می زند تا خبر خوشحال کننده اش را بدهد. از جوابی که دریافت می کند بهت می کند؛ «شما؟»
    نشانی می دهد. 
    تعجبش بیشتر می شود وقتی این جواب را دریافت می کند: «نمی شناسمتون. این شماره رو از کجا آوردین؟!!»
    با خود می گوید لابد خطش را عوض کرده است به نشانی ای که از وی داشته یادداشت می فرستد که : «گویا اتفاقی افتاده! موضوع چیست؟!»
    ... و روزها می گذرد و می گذرد و خبری از دخترک نمی شود. 
    احساس توهین و تحقیر شدن می کند. موضوع را نه تنها باور بلکه درک نمی کند. مطمئن است که تصمیم ناشی از سوتفاهمی است و شاید شیطانی در میان. با خود می گوید کاش دخترک لااقل حرفش را می زد تا بدون فکر تصمیم نگیرد.
    یادش می آید که دنیا بسیار کوچک است و اگر یک عمر هم سپری شود باز باید برای طلب حلالیت سراغش بیاید، اگر از مکه ای که رفته برایش چیزی باقی مانده باشد.

 

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 734 تاريخ : جمعه 18 مهر 1393 ساعت: 17:53

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 2436 تاريخ : جمعه 18 مهر 1393 ساعت: 17:49

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 765 تاريخ : جمعه 18 مهر 1393 ساعت: 17:43

 

دل نگرانم

دل نگران کسی که نه می آید و نه می رود

دل نگران آرزوهایی که چشم به زمین دوخته اند تا برآورده شوند

دل نگران دردهای از یاد رفته ای که روزی چندبار دلم را زیر و رو می کرد

دل نگران حس های پریشانی که هر از گاهی ذهنم را درگیر می کرد

 

دل تنگم

دل تنگ نوشته هایی که مخاطب خاص داشت

دل تنگ سینه ای که پر از خواستن کسی بود

دل تنگ بی قراری ها و دل نگرانی هایم

 

دل خوش به هیچ چیز و هیچ کس نیستم

حال این روز های من حال خوشی نیست

نه گریانم نه خندان

نه بی قرارم نه آرام

موجی سرگردانم که  ساحلی برای درآغوش کشیدن ندارد

ابر گریانم که زمینی برای باریدن ندارد

کوه آتشفشانم که مجالی برای فوران شدن ندارد

من پرم از حرف های ناگفتنی

من پرم از خالی ترین احساس

احساسی که ازآن جز پوسته ی خاطرات چیزی نمانده

فاصله ای با پرتگاه مرگ ندارم

من اما

هنوز

نفس می کشم...

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 694 تاريخ : پنجشنبه 17 مهر 1393 ساعت: 20:06

تکه تکه خاطرات شکسته را کنار هم چیدم

 

تکه تکه روزهای از دست رفته را

 

اما تو نبودی...

 

 

چقدر جایت میان خاطراتم خالی بود

 

در تمام آن روزها

 

چقدر به احساس بودنت نیاز داشتم

 

 

چقدر...

 

 

 

حالا تو هستی

 

جایی دورتر از گذشته و نزدیکتر به روزهای در پیش

 

جایی میان خاطرات بارانی این روزهایم

 

جایی....

 

 

دل نگرانی هایت ، دل نگرانم می کند

 

چقدر حرف برای گفتن با تو دارم

 

و چقدر واژه کم می آورم امروز برای از تو نوشتن

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 782 تاريخ : پنجشنبه 17 مهر 1393 ساعت: 20:03

 

کودک درونم خعععلی بیشور شده!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تازگیا به ندای درونم شماره داه :|

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 758 تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1393 ساعت: 22:11

 

خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم…

اما هرگــــز نگفتــن:چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم…

 

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 741 تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1393 ساعت: 19:56


 

مدتی است دیگر از تهِ دل نمیخندم

فقط لب هایم

نقشی به نام لبخند را بازی میکنند

تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد

عشق به دریا...
ما را در سایت عشق به دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانیال wmv بازدید : 669 تاريخ : چهارشنبه 16 مهر 1393 ساعت: 21:53

لینک دوستان

خبرنامه